پیدایش محصولات هنری معاصر در ایران را چگونه میتوان تبیین کرد؟ و چرا این پرسش، بهویژه در رابطه با هنر در ایران چنین مهم و جالب است؟ این پرسشها دیرزمانی است که ذهن مرا به خود مشغول کرده است. در طول سالیان گذشته شناخت و آگاهی گسترده و مهمی از طریق تحقیق و بهویژه مصاحبه با هنرمندان، نظریهپردازان و خالقین آثار هنری در عرصهی هنر تهران بهدست آوردهام که برخی از آنها را در سال ۲۰۱۷ منتشر کردهام. تحقیقات بعدی و گفتگوهایم با آنان در تهران، که باعث شد شناخت وسیعی در مورد کار و افکارشان بهدست بیاورم، به شكلگیری این انتشارات آنلاین منجر شد، كه هدفش ترسیم خطوط كلیِ پیدایش هنر معاصر در ایران از دیدگاه راهبردهای هنر مفهومی است.
چهارچوب متونی که در اینجا گردآوری شده است، سازندهی فرضیهای است مبنی بر آنکه «هنر جدید» در ایران که از اواسط دههی ۱۹۹۰ پا گرفت و ویژگی آن پیش از هر چیز استفاده از راهبردهای هنر مفهومی و همچنین بهرهگیری از رسانهها و فرمتهای جدید است، کل هنر معاصر در ایران را به نحو پایداری تحت تأثیر قرار داده است. اصطلاح «هنر جدید» شاید دقیق نباشد اما میتوان از رهگذر گسترهی معانیای كه پوشش میدهد به این مجموعهی درهمپیچیدهی موضوعات نزدیك شد برای همین در اینجا به عنوان اصطلاحی کلی برای مجموعه گرایشهای تجربی متفاوت در هنر مدرنیست و معاصر ایران استفادهمیشود. این اصطلاح از یک سو توسط محققان و نظریهپردازان تاریخ هنر مانند رویین پاکباز به عنوان مترادفی برای «هنر مدرن» و «هنر معاصر» مورد استفاده قرار گرفت و دربردارندهی مرزبندی ویژهی یک ژانر خاص نیست. از سوی دیگر برگزارکنندگان نمایشگاهها در اوائل دهه ۲۰۰۰، این مفهوم را به عنوان مترادفی برای «هنر مفهومی» بهکار بردند و نشریهی هنری معتبر ایران به نام حرفه: هنرمند، یک دفتر کامل را به «هنر جدید» و به این ترتیب عملاً به هنر مفهومی و هنرمندان هنر مفهومی در ایران اختصاص داد. در گفتگوهایی که با گالریداران و هنرمندان در ایران انجام دادهام نیز این اصطلاح بارها برای بیان هنر معاصری به کار برده شده است که فراسوی سبکهای کلاسیک نقاشی، طراحی، مجسمهسازی و تا حدودی نیز عكاسی حرکت میکند. این اصطلاح شامل رویکردهای جدید مفهومی است كه بیش از همه در فرمتِ فراگیر و تعاملی چیدمان تجلی یافته؛ البته هنر اجرا و همینطور ویدئو و سایر رسانههای دیجیتالی را نیز در بردارد.
یکی از دلایلی که ما در درجهی اول از طریق رسانه به موضوع «هنر جدید» و راهبردهای این هنر در ایران نزدیک میشویم، آن است که رسانههای هنری و بدینترتیب امکانات خاص و همچنین امکانات سیاسی و نظری مربوط به این رسانهها، در تاریخ هنر مدرنیست و معاصر در ایران، نقش مهمی برای هنرمندان ایفا کردهاند. هلیا دارابی، پژوهشگر تاریخ هنر در این زمینه یادآوری میکند: «به نظر من در آن زمان [اواخر دههی نود] رسانهها مهم بودند. با آنکه در اول سخنانم گفتهام که رسانه به تنهایی برای درک واقعی هنر معاصر کافی نیست، اما همگی میدانیم که همهی رسانهها در عین حال پیام خود را نیز میرسانند که این پیام با تغییر رسانه تغییر میکند.» حتی اگر به گذشتهی دورتر نگاه کنیم، به عنوان مثال نقاشی انتزاعی و مجسمههای هنرمندانِ مکتب سقاخانه، مجرایی برای تحقق مشخصاً هنر ایرانی بودند درحالیكه عكاسی که پس از چندین تجربهی انفرادی هنرمندانی مانند احمد عالی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، بیش از همه در مستندسازی محیط اجتماعی، انقلاب سال ۱۹۷۹ و همچنین جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸) به اوج خود رسید و از جمله میتوان آثار کاوه گلستان را مثال زد.
امكانات جدیدی كه رسانهی چیدمان و اتخاذ رویكردی مفهومی در هنر، پیشِ پای هنرمندان میگذاشت در دههی ۱۹۷۰ در نمایشگاههای گروه آزاد تجلی یافت. اعضای این گروه، چند تن از هنرمندانِ – همگی مرد – هنر آوانگارد آن زمان بودند. هنرمندان در رسانههای مختلف کار میکردند و در نمایشگاههای گروه خود، آثار مفهومی به نمایش میگذاشتند. احتمالاً با این کار در پی برقراری پیوند با هنر معاصر در مراکز هنری غرب مانند نیویورک و لندن بودند. هرچند، آنها طی این رویه، یك آینه هم در مقابل گرایشهای مدرنیستی تصنعیای كه در دلِ هنر تجاریِ تهرانِ آنزمان وجود داشت، قرار دادند – آینهای که البته یکایک آنان به عنوان هنرمند با کارهایشان در شکلگیری آن دخیل بودند.
درحالیكه میتوان با تلاشهای گروه آزاد کاملاً انتقادی برخورد کرد، خصوصاً با توجه به آنکه اکثر هنرمندان عضو گروه، نیز مانند سایر فعالان هنری از حمایت گستردهی خاندان پهلوی بهرهمند بودند، اما نخستین نمایشگاه با گرایشهای جدیدتر هنر مفهومی، در بافتاری متقاوت برپا شد و با انتخاب نام «هنر مفهومی: نخستین نمایشگاه هنر مفهومی ایران» این اصطلاح [هنر مفهومی] را نیز برای تعیین هنرِ به نمایشگذاشتهشده برگماشت. هر چند این نمایشگاه نیز از سوی دولت حمایت و در موزهی هنرهای معاصر تهران برگزار شده بود که در سال ۱۹۷۷، زمان کوتاهی پیش از انقلاب افتتاح شده و آن زمان ادارهی آن بر عهدهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود، اما برگزاری نمایشگاه در سال ۲۰۰۱ در زمانی انجام شد که راه یافتن عرصهی هنر ایران به سطح بینالمللی، بار دیگر بهطور رسمی آغاز شده بود.
همه چیز از یك شروع حكایت میكرد و بهنظر میآمد پس از پایان جنگ و محدودیتهای گستردهای که دولت تعیین کرده بود، امکان انجام بسیاری کارها دوباره فراهم شده بود. حتی به رغم انتقاد به کیفیت کارهایی که در آنجا به نمایش گذاشته شده بود، به هیچ وجه نباید تأثیر موزه به منزلهی سكویی در اختیار هنرمندان غالباً بسیار جوان در آن زمان و تأثیر نمایشگاه بر روی نسل جدیدی از هنرمندان را دستکم گرفت. بسیاری از آنان از جمله ندا رضویپور، ژینوس تقیزاده، بیتا فیاضی، شهاب فتوحی و محمود بخشی در ابتدای پیشرفت شغلی خود بودند. «هنر جدید» با نسل جدیدی از هنرمندانی روبرو شد که به دنبال امکانات بیان دیگری بودند که در خورِ پیچیدگی دنیای درونی و بیرونی زندگیشان و تجربیات انقلاب باشد. بعد از آن نمایشگاههای دیگری نیز تحت نام «هنر جدید» برگزار شد.
دو گالری برای هنرمندان جوان، تأثیرگذارتر بود. گالری طراحان آزاد که تا به امروز توسط هنرمند رزیتا شرفجهان و همسرش محسن نجیبزاده اداره میشود و همچنین گالری شمارهی ۱۳ در خیابان ونک متعلق به فریدون آو، هنرمند، مجموعهدار و حامی هنر که تا سال ۲۰۰۷ برقرار بود. هنرمندان در این گالریها فضایی برای آزمودن و به نمایشگذاشتن راهبردهای جدید داشتند. به عنوان مثال نازگل انصارینیا در نمایشگاه نظرتان را نگویید که در سالهای ۲۰۰۶/۰۷ در گالری شمارهی ۱۳ در خیابان ونک برگزار شد، در فضای گالری، شعارهای مذهبی خیابانهای کلانشهر تهران را با معانی تغییریافته بازتولید کرده بود.
یا در نمایشگاه سلفسرویس ندا رضویپور در گالری طراحان آزاد در سال ۲۰۰۹ از بازدیدکنندگان خواسته شده بود، فرشهای ایرانی را پاره کنند و این امر منجر به عمل تقریباً خشونتآمیز تکهتکهکردن شد که در سال جنبشِ موسوم به جنبش سبز، برای بازدیدکنندگانی که در نمایشگاه به آن خواسته تن میدادند، موضوع آمادگی برای ارتكاب خشونت را بازتاب میکرد. اما حتی از چشم حامیان هنر رسمی و پروپاگاندا نیز پنهان نماند كه این رویکرد جدید هنری تا چه حد واجد پتانسیل اجتماعی و سیاسی است. بدین ترتیب «هنر جدید» – و بهویژه چیدمان – همچنان در نمایشگاهها و از جمله در نمایشگاههای مؤسسهی دولتیِ فرهنگی، هنری و پژوهشی صبا به نمایش در میآمد.
حال تأثیر رویکردهای مفهومی بر تحول هنر معاصر و عرصهی هنر ایران چگونه است؟ هم گروه آزاد و هم نمایشگاه هنر مفهومی در موزهی هنرهای معاصر تهران در سال ۲۰۰۱ که در کاتالوگ آن ترجمهی یکی از متونِ معیار ربرتا اسمیت در مورد هنر مفهومی چاپ شده بود، مستقیماً به هنر مفهومی در تاریخ هنر غربیای ارجاع میدادند كه با توجه به آثار هنری مرجع نگاشته شده. اما از دید من مسئله فقط بر سر این ارجاع کاملاً ملموس نیست بلکه بیشتر بر سر این فرض است که هنر مفهومی و یا مفهومگرایی به معنای گستردهی آن، کلاً و در همهی نقاط جهان، بنیان و شیوهی کار (اسلوب) تولید محصولات هنری معاصر گردیده است. این فرض را ربرتا اسمیت در سال ۱۹۹۹ در مقالهای در نیوریورک تایمز، چنین بیان کرده: «هنر مفهومی همان بستر بیثبات نامطمئنی است که هنرهای معاصر کموبیش بهتمامی بر آن بنا شده و عاملی اساسی است در دنیای هنر که با شتابی روزافزون جهانشمول میشود.» در همان سال در موزهی کویینز در نیویورک، نمایشگاه «مفهومگرایی جهانی: خاستگاهها از دههی ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰» برگزار شد با این نیت كه انحصار غرب بر راهبردهای هنریِ مفهومی و بدینترتیب تصور وجود انحصاری مفهومگرایی تاریخی در غرب را در هم بشکند و بهطور همزمان بسیاری از تحولات متفاوت را مثلاً تحولات رخداده در ژاپن، آمریکای لاتین، ایالات متحده آمریکا، شرق اروپا، آسیای جنوبی وجنوب شرقی نشان دهد. جنبشهای هنری قیدشده در کاتالوگ یا مثالهای انفرادی از هنرمندان پرنفوذی که بین سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ کار هنری مفهومی انجام میدادند، نشان میدهد کارهای آنان تا چه حد مستقل از آن كردارهای هنری بوده كه كماكان با این موضع تولید میشدند كه غرب مركز آفرینش هنرهای مفهومی است و مشخص میكند آنان چگونه راهبردهای هنری را با شرایط اجتماعی و سیاسی خود مطابقت دادهاند.
بنابراین هنگامی که از مفهومگرایی به عنوان شیوهی کار (اسلوب) هنر معاصر جهانشمول سخن میگویم، منظور چیست؟ بوریس گرویس در مقدمهی خود بر کتاب کمحجم سمپوزیوم مسكو: نگاهی مجدد به مفهومگرایی در سال ۲۰۱۲ میراث امروزی مفهومگراییِ تاریخی را عمدتاً پشت کردنِ هنر به قابلیت مصرفیبودن زیباشناختیاش و رو آوردن هنر به توانایی برقراری ارتباط مینامد. این امر مشخصاً به این معناست: «هنرمندان مفهومگرا توجه را در تولید هنر، به جای اُبژهای منفرد و ایستا، به نمایش رابطهای تازه در فضا و زمان معطوف کردند.» سرشت این روابط میتواند مکانی و حتی منطقی یا سیاسی باشد. بنابراین هنر مفهومی راه را – به گفتهی گرویس – برای هنر چیدمانی هموار کرد که امروزه بر این عرصه تسلط دارد و نیز توجهش به یکایک اُبژهها نیست، بلکه روابطشان با یکدیگر را در مرکز توجه قرار میدهد. این نظریات و تعاریف در واقع هستهی اصلی تغییرات هنری و در عین حال نمایشگاهگردانی – به معنای نحوهی برگزاری نمایشگاه – در ایران را نیز شامل میشود: نه در ارجاع به هنری كه بهشكلی محدود و صرفاً در ارتباط با زبان، یا به قولی، بهعنوان هنر مفهومی غیرمادی تعریف شده، بلکه در ارجاع به خود رویکرد جدید و اساساً گستردهتری نسبت به هنر.
در کانون مفهومگرایی تاریخی و همچنین امروزی (یا به تعریف گرویس یک «مفهومگرایی گسترش یافته») این پرسش نیز نهفته است که هنر چیست؟ گرویس این امر را از دو بعد توضیح میدهد. از یک سو هنری که خود را همچنان با زیباییشناسی وفق میدهد: اکنون چه چیزی را به عنوان هنر شناسایی کنیم و تحت چه شرایطی؟ چه اُبژههایی برای ما هنر محسوب میشود؟ چه فضاهایی فضاهای هنری است؟ اما سپس میپرسد با هنر سروكارداشتن به چه معناست، هنرمند چیست؟
ذهن هنرمندان عرصهی هنر ایران دقیقاً مشغول همین پرسشهاست. در یک سو هنرمندانی هستند مانند شهاب فتوحی که در نمایشگاههای سامانیافتهاش و اینك كمیابش همواره روایتی را بازگو میكند. اُبژهها، تصاویر و اصوات تقریباً با روشهای مورد استفاده در فیلم، مانند تدوین، با یکدیگر مرتبط میشوند. یا علی میرعظیمی که در سال ۲۰۱۹ در پاویون ایران در پنجاه و هشتمین نمایشگاه دوسالانهی ونیز حضور داشت، برای پروژههای مفهومی و چیدمانی ساختار معنایی پیچیدهای قائل است. وجه مشترک کارهای فتوحی و میرعظیمی، ارتباط با تاریخ معاصر ایران و استفاده از روشهای فیلمبرداری در اجرایشان است.
بعد دیگر، نقد به «هنر جدید» در ایران است که این هنر را اصیل نمیداند و تقلیدی از جریانات غربی یا جهانی جلوهاش میدهد. بدینسان رویین پاکباز در مصاحبهای که در سال ۲۰۱۶ با او انجام دادم چنین میگوید: «من وضعیت [امروز] را به نحوی با اوایل مدرنیسم در ایران مقایسه میکنم. در آن زمان هنرمندان، چندان آگاه نبودند با چه چیزی سروکار دارند، اما امروز همانقدر هم نمیدانند. […] رویکردهای مختلف در هنر کمی سیاسی میشوند و آمیخته با صبغهای فمینیستی. اما همچنان سطحی باقی میمانند.» این نقد جدیدی نیست. حتی گروه آزاد در متنی دربارهی پنجمین نمایشگاهشان با عنوان حجم و محیط ۲ در سال ۱۹۷۶ ، در واکنش به انتقادی كه از آنها شده بود، اینكه كارشان تقلیدی از گرایشهای غربی است، میگویند: «دیگر هیچ استاد بزرگی وجود ندارد زیرا در آثار هر استادی میتوان رد استادِ او را یافت و از چنین منظری، دنیای هنر سرگرم تقلیدی زنجیرهوار از خود است.»
مواجههی هنرمندان در ایران با مدرنیته و هنر مدرن، اواخر قرن نوزدهم آغاز میشود و در طول قرن بیستم ادامه مییابد. پرسشی محوری برای هنرمندان و منتقدان، دقیقاً دربارهی همین ماهیت كلنجار رفتن با رویههای برآمده از غرب و تأثیرگذاری آنها در آثار ایشان است. میدانیم که مطالبات سلطهطلبانهی غرب در دوران استعمار – که به شكلی متفاوت، همچنان در عصر پسااستعمار نیز ادامه دارد – در زمینهی هنر نیز وجود داشته است. رویین پاکباز تنها کسی نیست که قاطعانه ادعا میکند مدرنیته امری غربی بوده و هست. اما معتقدم بر این مبنا نمیتوان پاسخی درخور داد به اینكه هنر ایرانی «اصیل» چیست، هنری ایرانی که تقلید از هنر مدرن غربی نباشد. در حقیقت این پرسش خالی از اشكال هم نیست. زیرا در اینجا – برای آنکه موضوع را پیچیدهتر کنیم – باید نحوهی دریافت غربیها را نیز مدنظر قرار داد که در آن کنارگذاشتن هنر غیر-غربی از آثار مرجع هنر مدرن، متضمن تعریفی از اصالت است که ریشه در «سنت» دارد. اما امروزه در زمینهی هنر معاصری که جهانشمول نامیده میشود و نه تنها در مراکز هنری غرب مانند نیویورک، پاریس و ونیز، بلکه همچنین در داکار، سائوپائولو، شارجه و تایپه نیز جریان دارد، ورود به این حلقهها میتواند به نحو متناقضی پیش از هر چیز از طریق تکیه بر همان اصالتی انجام شود که مدعی است ریشه در سنت دارد؛ یا به تعبیری دیگر همان وجه تمایز «به حاشیه رانده شدهها». بنابراین به نظر من یکی از اشكالات این پرسش، بها دادن به این گفتمانِ عمیقاً مسئلهساز غرب درخصوص اصالت است و دیگری جستوجوكردن ریشهی اصالت ایرانی، پیش از هر چیز، در چارچوب امر ملی است.
با استفاده از نظریهی پژوهشگر تاریخ هنر، کریستیان کراواگنا، در نظر دارم در مقابل چنین نگرشهای مبتنی بر تأثیرپذیری و تقلید در مورد هنر معاصر در ایران، نگرشی مبتنی بر تبادل و ارتباط ارائه کنم. و بر این مبنا از دیدگاهی در مورد «هنر جدید» در ایران دفاع کنم که «انگارهی همواره پویای فرهنگ را بر حسب تحولش در جریان […] تماس، تأثیر، تبادل، ترجمه و بازتفسیر » درک میکند و «هنر جدید» را هم محلی و هم جهانشمول میبیند.
اکنون بازگردیم به پرسش اولیه: چرا این موضوع را آنقدر مهم و جالب میدانیم که ما، دستاندركارانِ محیط.آرت، مایلیم نخستین انتشارات آنلاین خود را به آن اختصاص دهیم؟ دلیل آن این است که با نگاه به تحولات کارهای هنری معاصر در عرصهی هنر بومی ایرانی، خاصبودگیها، ارتباطات و طردشدگیهایی روشن میشود که نه تنها آغازشان در قرن بیستم بوده است، بلكه خصوصاً در همان قرن، وجه مشخصهی صحنهی جهانی هنر بوده است. ضرورت کاملاً بدیهیِ توجه به تاریخهای (هنر) خاص و بومی در دنیای هنری كه اینك کاملاً جهانی شده است، در ارتباط با ایران به طور ویژه آشکار میشود: در اینجا دربارهی مسائل مربوط به آثار هنری مرجع و مطالبات سلطهطلبانهی آن بحث میشود، جهانروایی مدرنیته زیر سؤال میرود، مرزهایی حول هویت خود هنرمند در هنر کشیده میشود، سپس این مرزها بار دیگر درهم میشکنند و تلاش میشود امکانات بیان هنری جدیدی یافته شود. تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران که به شکلی چنین متنوع و در عینحال دشوار، با جهان در هم تنیده است صحنهی هنر بومی و بهویژه بحث دربارهی «هنر جدید»، را زیر ذرهبینی قرار میدهد كه به این بحثها شدت و حدت و حساسیت میبخشد.
برای انتشار این نشریه از هفت نویسندهی ایرانی دعوت شد تا تحولات تاریخی و معاصر را ترسیم و چشماندازهای خود را دربارهی «هنر جدید» ایران بیان کنند. این متون مجموعهای از دیدگاهها و اندیشههای متفاوت و تا حدی بسیار خاص دربارهی مجموعهی موضوعاتی است که در بالا به آنها اشاره شد. این متون در طول مدت سه ماه، بهتدریج منتشر خواهند شد و این مقدمه نیز با توجه به متون جدید، گسترش خواهد یافت. در پایان، چشماندازهای مختلف در مورد کارهای هنری مفهومی در بافتارهای بومی دیگری نیز اضافه خواهد شد، تا پرسش ماهیت گرایشهای مفهومگرایانه در هنر معاصر ایران را در بافتاری جهان قرار دهد.
در نوشتن سه متن نخست نسترن صارمی، علی قلیپور و غزاله هدایت مشاركت كردهاند.
نسترن صارمی در متن خود تحت عنوان «مجسمهسازی پس از انقلاب در ایران و میدان گسترش هنرهای جدید: یک بازخوانی» پیدایش «هنر جدید» پس از انقلاب را در بخش مجسمهسازی به تفصیل شرح داده است. وی به مسئلهی تحولات خاص و بسطیافتن این ژانر هنری توجهی ویژه دارد که شاید هم بهخاطر ممنوعیت موقتی آن در اوایل دورهی پس از انقلاب، ناچار بود تا راهبردهایی جدید اتخاذ كند. در این رابطه به مرزبندی همچنان بسیار سختگیرانهی ژانرهای هنری در ایران، از جمله در برنامهی آموزشی دانشگاهها، در ساختار انجمنها و سازمانهای هنرمندان و نیز در نمایشگاههای دوسالانه مختلف اشاره میکند.
علی قلیپور در متن خود تحت عنوان «تربیت چشم: هنر جدید علیه آموزش هنر» این پرسش را طرح میکند که کتابهای درسی هنر پساانقلابی در آموزش «هنر جدید» چه نقشی ممکن است ایفا کرده باشند. او در این زمینه از کتاب ناتاشا صدر حقیقیان و اشکان سپهوند که در سال ۲۰۱۱ در چهارچوب نمایشگاه داکومنتا (۱۳) تحت عنوان «بررسی دیدن» منتشر شد الهام گرفت که از جمله شامل ترجمه یک کتاب درسی هنر در ایران است و در آن از هنرمندان دعوت شد بر این اساس، آثار هنری تولید کنند. نویسنده با نگاهی به کتابهای درسی مورد استفاده در ایران طی سالهای ۱۹۷۹ و ۲۰۱۰، به تغییرات ناشی از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران میپردازد و در کتاب بررسیِ دیدن، ارتباط بین آموزش هنر در مدارس و «هنر جدید» را بر مبنای آثار هنرمندان جوان ایرانی ترسیم میکند.
غزاله هدایت در مصاحبهای که با او داشتم، از فضایی دووجهی سخن میگوید که بهویژه در آغاز مشغلهی هنریاش، میان رسانهی او – عكاسی – و رویکرد گستردهتر مفهومگرایانه بهوجود آمده بود. در اینجا از اكتشافی بسیار شخصی در رابطه با نیاز هنرمند به درهم شکستن مرز ژانرها پرده برداشته میشود و فضای شناختِ خود هنرمند و بازدیدکنندگان را گسترش میدهد. این نیاز از جمله در موضوعات بسیار خصوصی هنرمند ریشه دارد. هدایت علاوه بر آن شناختی از گرایشهای تجربی در عکاسی ایران از دهه ۱۹۷۰ به دست میدهد.
مقالهی پرمحتوا و آموزندهی آرمان خلعتبری، «نگاهی به تجارب مفهومی در هنر نوگرای ایران، با تمرکز بر فعالیتهای گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان»، به بررسی خط سیر فعالیتهای این جمع آوانگارد میپردازد که سعی داشتند با کندوکاو در گرایشهای بینالمللی، و بطور مشخص هنر مفهومی، در جهت نوکردن و بسط کار خود و نیز تولیدات هنری معاصر در ایران قدم بردارند. اعضای این گروه تمایل داشتند فعالیتهای گروهیشان را که جنبهی تجربهگرایانهی بیشتری داشت مستقل از سبک و روال فردی خود ادامه دهند، و بههمین اعتبار همکاریشان در گروه آزاد ویژگیهای یک کارگاه تجربی را پیدا کرد.
تجربهی سالیان طولانی نمایشگاهگردانی و تأسیس آرشیوی برای هنر ویدئو در ایران به نام کتابخانهی ویدیویی پارکینگ (PVL)، آغازگاه مقالهی امیرعلی قاسمی به نام «ویدیو بهمنزلهی یک رسانهی هنری در ایران از اواخر دههی شصت تا نیمهی دههی هشتاد شمسی از دریچهی تحولات و فناوریهای جدید» است. موضوع این مقاله، ورود رسانهی جدید ویدئو به صحنهی فیلم و هنر ایران و تحولات آن است. همزمان میتوان از یک ویدیوآرت (هنر ویدیویی) به نام «بازبینی – مواجهههای اولیه: هنر ویدیویی ایرانی از دههی ۱۹۹۰ تا نیمهی دههی ۲۰۰۰» که توسط او نمایشگاهگردانی شده است، از ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ تا ۲۶ فروردین ۱۴۰۱ در محیط.آرت (mohit.art) بازدید کرد.
متن هلیا دارابی تحت عنوان «زنده باد امید: هنر گرافیتی در ایران» گشتوگذار تاریخی کوتاهی است: نویسنده، هنر گرافیتی – نقشآفرینان، موضوعات و سبکهای آن – را در صحنهی ایران معرفی میکند. این هنر به دلیل دینامیک ویژهاش، فاقد جایگاهی همیشگی در بافتار هنر معاصر و یا در اینجا در بافتار «هنر جدید» است. صحنهی هنر گرافیتی ایران، به رغم این مسئله یا به عبارت دیگر به دلیل رابطهی دووجهی آن با صحنهی هنر معاصر رایج، موضوع هیجانانگیزی برای گرتهبرداریِ تحولات فرمهای هنری جدید است.
دو متن بعدی، توجه بیشتری به نظریه دارد: متن زابت بوخمان به نام «تاریخ در بوتهی آزمون» در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و برای انتشار در این مجموعه تا حدی مورد بازبینی قرار گرفت . این متن با نگاهی به مهمترین رویکردهای هنر مفهومی تاریخی، از مواضع معاصر مفهومگرایی جهانی فاصله میگیرد و باعث گستردگی این مجموعه میشود. نویسنده نشان میدهد راهبردهای (معاصر) هنری، چگونه مجموعه قواعدی را که مبنای هنر مفهومی تاریخی است، میآزمایند. خصوصاً بازبینیهای انجام شده در رابطهی بین هنر و تاریخ – که در این مجموعه قواعد تعریف شده است – به مرکز توجه علائق هنری بدل میشود و امکان ادامهی بحث را فراهم میکند.
متن تحلیلی مجید اخگر تحت عنوان «هنرمندان ایرانی از چه تأثیر میپذیرند؟ موردِ هنر معاصر» نگاه انتقادی به تولید هنر در ایران در قرن بیستم دارد. نویسنده در متن خود به طور مفصل دلایل عدم تداوم روابط و اثرگذاریهای هنری در تاریخ هنر مدرن و معاصر در ایران را توضیح میدهد و آن را از جمله با دریافت (هنری) مدرنیته در ایران تا به امروز در امتداد خطوط غربی/ غیر-غربی توجیه میکند.
در ادامهی متن زابت بوخمان، «تاریخ در بوتهی آزمون»، آخرین متن، «تخیلکردنِ درخت را آموختن»، منظر این نشر آنلاین را به ورای بستر و زمینهی اختصاصاً ایرانی گسترش میدهد. او در مکالمهای با هنرمند پسامفهومی یان وو، به جدیدترین پروژهی هنرمند میپردازد: تبدیلِ ملکی قدیمی در براندنبورگ آلمان به پروژهای اشتراکی (کلکتیو) که بر روی پرورش گل و گیاه متمرکز است. این مصاحبه گرایشهای معاصر در هنر معاصر جهانی را برای پیونددادن هنر و زندگی از منظر پایداری تحلیل و بررسی میکند.
موزه هنر کویینز، ۱۹۹۹، پیش از همه نوشتههای لازلو بِکه (Lászlo Beke) در مورد گرایشهای مفهومی در هنر شرق اروپا، اوکویی اِنوسور (Okwui Enwezor) در مورد مفهومگرایی «آفریقایی»، گائو مینگلو (Gao Minglu) دربارهی گرایشهای مفهومی و ضدمفهومی در چین، تایوان و هنگکنگ، آپینان پوشیاناندا (Apinan Poshyananda) دربارهی اهمیت هنر مفهومی در آسیای جنوبی و جنوب شرقی، ماری کارمن رامیرز (Mari Carmen Ramírez) دربارهی مفهومگرایی در آمریکای لاتین ۱۹۶۰-۱۹۸۰، سونگ وان-کیونگ (Sung Wan-kyung) دربارهی بافت محلی هنر مفهومی در کرهی جنوبی و مارگاریتا توپیتسین (Margarita Tupitsyn) درباره دوران اولیه مفهومگرایی در اتحاد جماهیر شوروی.
هانا یاکوبی،« «هنر جدید» در ایران در پرتو تبادل و ارتباط. مقدمه»، در هنر جدید: هنری جدید در ایران، ویراستهی هانا یاکوبی، (برلین: محیط آرت، ۲۰۲۲)؛ منتشر شده در: ۱۰ دسامبر، ۲۰۲۱، www.mohit.art.